محکوم به گناه

مطالب رمانتیک وعاشقانه

کجا بودی!!!

کجا بودی ان روز ها که مرا با تمامی نیاز هایی که داشتمبه تصورخود

تنها گزاشتی و من در تمای این سالها زندگی را چون خوابی خوش در

خیالی دل انگیز گزراندم

 

احساس....ان هم با کسی که تفاوت میان عشق و عادت را نمیداند

من حتی دل سپردن را تجربه کردم و انجام وظیفه قابل نبود

 

اما من امروز بیدار شده ا و شاید فقط اینگونه میپندارم

 

                      زیرا دیگر تفاوت میان خواب و بیداری را نمیدانم

نوشته شده در دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:,ساعت 18:35 توسط تیلور| |

میخوام باشیو باشم تا دم مرگ
میخوام باشیو باشم عاشقونه
اما اون نگاه گرمو مهربونت
منو به سمت چشمات میکشونه
میخوام باشیو باشم تا دم مرگ
میخوام کنار تو  آروم بگیرم
میخوام زندونیه عشق تو باشم
میخوام واسه  نگاه تو بمیرم
میخوام یه لحظه ازم دور نمونی
میخوام یه ثانیه تنهام نزاری
میخوام شادیو ، غمت رو فقط واسه خود ، خودم بیاری

 

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,ساعت 16:12 توسط تیلور| |


مثل قطره بارانی كه برشیشه ی غبار گرفته ی پنجره ی خانه ی متروكی میبارد تو بر زندگی من باریدی

ان چنان باریدی كه ناگاه برهنه به لمس قطره قطره ی حجمت شتافتم

چیزی در من روئید

چیزی از من تابید

و فاصله رنگین كمانی شد

باران باشد

تو باشی و یك خیابان بی انتها باشد به دنیا میگویم خداحافظ

نوشته شده در یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,ساعت 16:9 توسط تیلور| |

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم، نمی دانم!
امید روشنایی گر چه در این تیرگی ها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت…

عکسهای زیبا


نوشته شده در یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,ساعت 16:7 توسط تیلور| |

جملات عاشقانه و زیبای جدید اس ام اس عاشقانه

 

.

 

گاهی گمان نمیکنی … ولی میشود
گاهی نمی شود،که نمی شود،که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
متن های قشنگی بود ممنون

نوشته شده در یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,ساعت 16:2 توسط تیلور| |

 

دنیای ما دنیای ما...

اینجـا زَمـیـטּ اَست

رَسم آدمـہـایَش عـجیبـ اَست

اینجـا گـُم کـہ بشـَوے

بـہ جـاے اینکہ دُنبالَــت بگـَردند

فَراموشَت مـے ڪننـد

عاشِق کہ بشـَوے

بـہ جـاے اینکـہ دَرڪَت کـنند ، مُتهمَت مـے ڪنند

فَرهنگـ لُغتـ اینجـا چیزے اَز

عِشق وَ اِحساس وَ غـرور سَرش نمـے شَود

زیاد کہ خوبـ باشے ، زیادے مےشَوے

زیاد کہ دَم دَستـ باشے ، تڪرارے مے شَوے

زیاد کہ بخَندے ، بَـرچَسبـ دیـ ـوانگـے مـے خورے

وَ زیاد کہ اَشکـ بریزے … عاشقـــــ ــ ــــے !

ایـטּ جا باید

فــَقـط

بَراے دیگران نَفس بکـشے…

 

نوشته شده در یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:53 توسط تیلور| |

یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

 

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

نه از تو …

هی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

مثل درخت در دل من ریشه کرده ای

 تكه متن هاي كوتاه عاشقانه و رمانتيك همراه عكس
نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:0 توسط تیلور| |

 

سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز

تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز

.

.

.

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن ، نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرار زخم کهنه دیروز نیست ، بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن.

.

.

.
زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع ، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع

غیر از تو ورود دیگران در قلبم ، عمرا ، ابدا ، هیچ ، اکیدا ، ممنوع!

.

.

.
دوستت دارم شاهدی ندارم جز کوچه پس کوچه های خلوت دل!

.

.

.
با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه می زنند انگار که هر ثانیه آغاز بهاری است

برای رسیدن به ” تو “

.

.

.

آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیند یشم که همین دوست داشتن زیباست

.

.

.

آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ،
من آنجا به انتظارت هستم

.

.

.

کاش میشد در سایه ی مژگانت ، لحظه ای به تماشای دریای خوشرنگ چشمهایت می نشستم

.

.

.

زندگی ابرهایی است با نام وفا  میریزد به جویی به نام صفا

میرود به رودی به نام عشق  میرسد به دریایی به نام وداع

.

.

.
جانا ز دست عشق تو ، یک دم نباشد راحتم / هر شب خیالت را کشم ، ای ماه تابان در برم

.

.

.

 

 

نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت 17:54 توسط تیلور| |

 

من صبورم اما . . .

به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم

يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .

من صبورم اما . . .

چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !

و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .

من صبورم اما . . .

بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .

من صبورم اما . . .

                            آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!!

 

 

 

 

http://ibanez.persiangig.com/Tolidat_85/Love/asheghane1.jpg

توسط تیلور

 

نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت 17:38 توسط تیلور| |

 




 

 

 

پسرڪ گفت ڪه او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترڪ دید ڪه تمامے

سے دے ہِا باز نشده… دخترڪ گریہِ ڪرد و گریہِ ڪرد تا مرد… میدونے چرا گریہِ میڪرد؟

چون تمام نامہِ ہِاے عاشقانہِ اش رو توی جعبه سے دے میگذاشت و بہِ پسرڪ میداد!

 

 

پسرے یہِ دخترے رو خیلے دوست داشت ڪه توے یه سے دے فروشے ڪارمیڪرد. اما بہِ دخترڪ در مورد عشقش ہِیچے نگفت. ہِر روز به اون
فروشگاه میرفت و یڪ سے دے مے خرید فقط بخاطر صحبت ڪردن با اون…
بعد از یڪ ماه پسرڪ مرد… وقتے دخترڪ به خونه اون رفت و ازش خبر
گرفت مادر
 
 
 
 
نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت 17:36 توسط تیلور| |

صفحه قبل 1 ... 50 51 52 53 54 ... 62 صفحه بعد



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت