محکوم به گناه
مطالب رمانتیک وعاشقانه
«گنـــــــــــــــاه» در آغوشی که گرم و آتشین بود گنه کردم میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود نگه کردم به چشمان پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش پریشان درکناراو نشستم لبش بر روی لبهایم هوس ریخت ز اندوه و دل دیوانه رستم ترا می خواهم ای جانانه من ترا می خواهم ای آغوش جانبخش ترا ای عاشق دیوانه مست شراب سرخ در پیمانه رقصید تن من در میان بستر نرم به روی سینه اش مستانه لرزید کنار پیکری لرزان و مدهوش خداوندا چه می دانم چه کردم
نظرات شما عزیزان:
گنه کردم گناهی پر زلذت
درآن خلوتگه تاریک و خاموش
درآن خلوتگه تاریک و خاموش
فرو خواندم به گوشش قصّه عشق
هوس در دیدگانش شعله افروخت
گنه کردم گناهی پر زلذت
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |