محکوم به گناه
مطالب رمانتیک وعاشقانه
زانوهایم را در آغوش گرفته بودم ، وقتی ... او برای آغوش دیگری زانو زده بود... توسط تیلور
سلامتی اون نامردی که داشت میرفت
گفتم نـرو نمیتونی فراموشم کنی
برگشــت نـگــام کرد
گفتم دیدی نمیتونی … گفـت: ببخشید شمـــا ؟ توسط تیلور
"دوســـتــت دارم" را براي هر دويمان فرستادي !! هم مــــن !! هـــــم او !!! خيـــانت مي كـــــردي يا عــدالــَت !!?? توسط تیلور
حس خوبیه ... کاش این حس رو هر چه زود تر تجربه کنم... توسط تیلور
بیا قرار بگذاریم که . . . توسط تیلور
ای ابــــرهـا نـبــاریـد !! توسط تیلور
خيالَت راحَت !
دوستت دارم توسط تیلور
گاهي دلم بي هوا.... هوايت راميكند.... هواي تو.... هواي توكه هيچ وقت هوايم رانداشتي....!!!!!!!!!
دیگر بهانه اتـــــــ را نمی گیرد ! توسط تیلور
مرا با خيالت تنها نگذار،
دیــــگـرهوای برگرداندنت را ندارم... هرجا که دلـــت میخــواهد بـرو فقط ارزو میکـنــم وقتــی دوبــاره هوای من به سـرت زد انقدر اسمان دلت بگـیـرد که با هـزار شب گــریه ارام نگــیری... و اما من بر,که نمیگــردم هــــــیچ عطــرتنــم راهــم ازکوچــه های پشــت سـرم جمــع میکنــم که لــم ندهــی روی مبــل های راحتــی با خاطــــــره هایم قــدم بــزنی توسط تیلور
ای کـــــاش اعتـقـاد مــی توانســتم داشـت وقتی به یــک نفـر, نه بیشــتر, بگــویم "خیــلــــــی تنـــهایــم" نه تنــها با لبهـایـش ٬با چشــمهایـش٬ باخطوط چهره اش بلکــه حتــی با خـونــــــش٬ با رگـهـا و مــویـرگــهایـش به حرفـم نخــواهـد خــنـدیـد ان وقـت به او می تواســـت گفت تـنــهایی... از شکـنـجه تحمـل ان که دوســت نمی داری و دوسـتـت دارد از موریانه٬ تحقیــری که وجودت را می جود اما غرورت به تو اجازه سکــوت می دهـد وحـشتـنـاکـــ تر است توسط تیلور
دلـــــم برای صدایـــی تنـگ شـده اسـت که هـر شــب قبـل از خواب گــوش هــایم را نـوازشـــ مـیکرد ... دلـــــم برای آن نـگــاه هــایی تنـگ اسـت که وقتــی بـه مـن مـینـگریـــست تا عـمـق وجودم را به آتــش میــکشیــد ... دلـــــم برایـت تنـگـ شـده اســت همــه کســِ مـن ... توسط تیلور ●بـﮧ آغــ ـــ ـوشـ تــُو محتاجـــمْــ ـ براۓ حس ِ آرامش توسط سلنا
واي از دســت ايــن تـنهـايـــــي... واي از دســت ايــن دل بـهانه گـير... واي از دســت ايــن لـحظه هـاي نـفسـگـيـر... اي خـدا بـيا و دسـتهاي سـردم را بـگـير خـسته ام ، بـاز هم دلـم گــرفته و دل شـکسته ام ,در حسـرت لحـظه اي آرامـشم... همچنـان اشـک از چـشـمانم ميـريزد و در انتظار طلـوعي دوبـاره ام همه چـيز برايـم مثل هم اسـت طلـوع برايم همرنگ... توسط تیلور
تنـها تــو را مـی بینـم ،لـحظات بـا تــو بـودن را و یـک زنـدگی شـیرین را ! و آخــر سـر نیـز رویاهـای عاشـقـانه ام را بـا تو… توسط تیلور
از جـدا شـدن نوشـتی رو تـن زخمی هر برگ گـریه کـردمو نوشـتم نـازنینم یا تـو یا مـن... به تـو گـفتم باورم کن میـون این همه دیــوار تـو با خنده ای نوشتــی هم قـفـس خـدانگهدار... بـنویـس مهـلت مــوندن یه نـفس بود سـهم مـن از همـه دنیـا یه قفس بود... بنویـس که خیـلی وقته واسه تـو گـریه نـکردم سر رو شـونه هات نذاشتـم مثل دسـتات سـرد سـردم... مـن که تو بن بست غربت زخمی از آوار پایـیـــز فـکر چشـمای تو بـودم با دلـی از گـریه لبـریـز... شب عاشقـونه ی مـن که حروم شد مهلـت بودن با تـو که تـموم شد... ندونستـم بایـد از تـو می گذشتـم وقتـی از غربـت چشـمات مـی نوشتـم... توسط تیلور
وقتی فهمیدی قرار نیست با هر زن یا دختری که دوست شدی ، به رختخواب بری ؛ توسط تیلور
شهر من شهر خورشید دور از هرنگ وریا دوراز هر کبر غرور اینجا میتوانعاشق شد میتوان عشق را دید میتوان عشق را در بام کوها در کف دریا ها در بلندی بام آسمانهای دید هنوز دور از هرنگ وریا دید هنوز میتوان خورشید را در آغوش گرفت،نوازش کرد میتوان آب شور دریا را با شیرینی عشق اهورا پس گواراتر ز زمزم نوشید میتوان از پس هر پنجره ای عشقی دید که ز آتش عشق فروزان گشته شهر خورشید من ،شهر عشق من است دوست دارم که در این شهر قدمی بردارم با عشق عشقی که وجودش همه آرامش ، آرمان و آمال من است من خودم را در عشق، عشق را زدستان خدا دیدم دور که به سویم اومد در روی زمین زتکاپو بودم که یافتم عشق را دوش نزد خدا که به سویم آمد؛هدیه اهورایی من هدیه اهورایی من،روح من است، عشق من است،جان من است عشق در او ز محبت جاریست بعد از تکاپو در پی الماس رنگ ریا که مرا زکاووس رهایی نبود الماس وجودم که در اعماق وجدش پر شده بود از دم اهورایی؛ که ز ربم تمنا کردم دور بعد از آن احیای شبانه،ز پس زمان های پسین هدیه ای از رب به سویم اومد الماس رنگ وریا را به زمین دادم زود که در دلش جا دهد، تا نماند اثری ز کابوس شبانه، در کالبد روح و بدنم آن الماس وجودم که ز گل پاک تر است که اهورا در جنسی صدفی، هدیه قرستاد به سویم تا وجودش را ز کنارم حس کردم؛ پر کشید از دل من شهر غمم شهر غمو عشق دروغی،رنگ وریا که آن را به دل زمین دادم باز با همه جان و وجودم با همه عشق ، از اعماق جان فریاد زنم هدیه اهورایی من ،روح من است،عشق من است ، یار من است ، الماس وجودم ، هدیه از سوی خداست ، دم اهورایی را رب، ز دلش جا داده به عشق الماس وجودم روح من است و بقیه عمر در پی عشق او خواهد گذشت توسط تیلور
گـــ ــاهــــی... دلم بــرای زمـــ ـانی.. تویسط تیلور
قلب من به تیغ کسلنی زخم برداشت ک از آنها انتظار محبت داشتم... تیلور
گفتمش دل میخری؟پرسید:چند؟ گفتمش دل مال تو،تنها بخند.. خنده کرد و دل ز دستانم ربود.. تا به خود باز آمدم،او رفته بود.. دل ز دستش روی خاک افتاده بود.. جای پایش روی دل جا مانده بود... توسط تیلور
من نه عـاشق بـودمـ و نـه آلـودهـ بـه افـکار پـلید من بـه دنـبـال نـگاهے بـودمـ کـه مرا از پس دیـوانـگے امـ مے فـهمیـد ! و خدا مے دانـد ... سادگـے از تـه دلـبستـگے امـ پـیـدا بـود ... توسط تیلور
هر روز… این عشق یکطرفه را طی میکنم… یکبار هم تو گامی بدین سو بردار… نترس…! جریمه اش با من! توسط تیلور
خسته ام از تظاهر به ایستادگی توسط تیلور
حتی از همین راه دور شاید تو... سکوت میان کلامم باشی دیده نمی شوی... اما من تو را احساس می کنم شاید تو... هیاهوی قلبم باشی شنیده نمی شوی اما من تو را نفس می کشم... توسط تیلور
قصه بگو تا بخوابم امشب قصه آمدنت را می خواهم می خوانی!؟ توسط تیلور
چه تکلیف سنگینی ست "بلاتکلیفی" وقتی نمیدانم … دارمت یاندارمت... توسط تیلور
میخواهمتــــــــــــــــــــ ولــــی… خیلی خیلی دور... نه دستم به دستانـــــــت میرسد ...نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ ... توسط تیلور
توسط تیلور
انــــگار خـــدا در صـــدایت کدیـین تزریــق کــرده... بـــامــن کــه حــرف میــزنی..درد هــایم را تســکین میدهــی...
دیدی که سخــــت نیســـــت تنها بدون مــــــــــن ؟! دیدی که صبح شد شب ها بدون مـــــــــن ! این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند… فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن… دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …! طوری نمی شود فردا بدون من... توسط تیلور
به خودت میای میبینی ،
به کسی که رهات کرده و بدجور بهت ظلم کرده ..
دیگه نه نیازی داری..
نه احساسی........
ولی اون ...
داره از بی تو بودن میمیره .......
هیچ وقت با هم قراری نداشته باشیم !
بگذار همیشه اتفاق بیافتد !
…
این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !
منتظر ِ یک اتفاق که ” تــــو ” را به ” مـن ” برساند.
مـــن دریــا را بــه پـایـش ریـخـتـم . . .
بـرنـگشتــــــــ . . .
حتی اگر قرار باشد
شبی بی چراغ، در حسرت یافتنت
تمام پس کوچه ها را
زیر باران، قدم بزنم...
توسط تیلور
·•●براۓ زندگـِـِے با تـِـِو پر از شوقـِـِمْــ ـ ، پر از פֿـِـِواهش
·•●بـﮧ בستاۓ تو محتاجمْــ ـ براۓ لمس ِ פֿوشبـפֿتے
·•●واسـﮧ تسڪینـﮧ قلبـِـِــ ـے ڪـِـِـﮧ براش عاבت شده سـפֿتـِـِـِـِے
·•●بـﮧ چشمـِـِاۓ تــُو محتاجـــمْــ ـ واسـﮧ تعبیر این رویـــِـِـِـِـِـِـِـِـ ـــا
·•●ڪـﮧ بازمْــ ـ میشـﮧ عاشق شد تو این بے رحمـِـِـِـِـِـِـِ ـِ ـِـِـِـِـِے ِ בنیا
·•●بـﮧ لبـפֿندـ تـِـِو محتاجـــمْــ ـ ڪـﮧ تـِـِـِـِنـها בلـפֿوشیمْــ ـ باشـﮧ
·•●بذار בنیاۓ بے روحمْــ ـ بـﮧ لبـפֿند تـِـِو زیبـِـِا شـﮧ
·•●بـﮧتــُو محتاجـــمْــ و باید پناهـ هق هقمْــ ـ باشے
·•●همیشـﮧ آرزومْــ ـ بوבه :
·•●همیشـﮧ عاشقمْــ ـ باشے ..
هر وقت یاد گرفتی بدون توقع دوستی کنی ...
هر وقت فهمیدی هر کسی که دوستت شد ،دوست دخترت نیست
و برای جواب سلامش باید به یک علیک محترمانه فکر کنی نه به پیدا کردن یک مكان خالی ...
اونوقت میتونی روی همراهی و همدلی یک جنس مخالفت حساب کنی....
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست!
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم.....
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا....!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟!
خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی....
میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی....
دوری…
خودِ خــــدا هـــم بیـــاید تا خــوش بگــذرد و لحــظه ای فرامــوش کنی !
فایــــده نــدارد …
تو دلــت تنـــــگ اســــت …
دلــت برای همــان یک نفــر تــنگ است …
تا نیــاید … تا نبــاـشد …هیــچ چــیز درســت نمیـــشود
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |