محکوم به گناه
مطالب رمانتیک وعاشقانه
برای بدرقه اش رفتم .
جلوی در ایستاده بود دستش روی دستگیره ی در بود .
دوباره چشم هایش پر از اشک شده بود و من هم ارام اشک ریختم .
نگاهم می کرد و لبش را می گزید تا اشک هایش جاری نشود .
از نگاهش می توان بفهمم که می خواهد برای همیشه برود و دیگر به سراغم نیاید ................
توسط سلنا
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت
14:2 توسط تیلور| نظر بدهيد |
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |