محکوم به گناه
مطالب رمانتیک وعاشقانه
دیدگاه تو در قالب اندوه سرد و خاموش خفته بودند زودتر از تو ناگفته ها را با زنان نگه گفته بودند از من و هرچه در دل من نهان بود میرمیدی میرهیدی نا شکیبا مرا در پی خویش میکشیدی میکشیدی اخرین بار اخرین بار اخرین لحظه تلخ دیدار سربسر پوچ دیدم جهان را باد نالید و من گوش کردم خش خش برگهای خزان را باز خواندی باز راندی باز بر تخت عاجم نشاندی باز در کام موجم کشاندی گرچه در پنیان غمی شوم سالها در دلم زیستی تو اه هرگز نداشتم از عشق چیستی تو... کیستی تو... توسط سلنا میروم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش میبرم تا که در ان نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه میبرم تا زتو دورش سازم زتو ای جلوه امید محال میبرم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله میلرزد میرقصد اشک اه بگذار که بگریزم من از تو ای چشمه جوشان گناه شاید ان به که بپرهیزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق امد و از شاخم چید شعله اه شدم صد افسوس که لبم باز بر ان لب نرسید عاقبت بند سفر پایم بست میروم خنده به لب خونین دل میروم از دل من دست بدار ای امید عبث بی حاصل از چهره طبیعت افسونکار بربسته ام دو چشم پر از غم را تا ننگرد نگاه تب الودم این جلوه های حسرت و ماتم را پائیز ای مسافر خاک الوده در دامنت چه چیزی نهان داری جز برگ های مرده و خشکیده دیگر چه ثروتی به جهان داری جز غم چه میدهد به دل شاعر سنگین غروب تیره و خاموشت جز سردی و ملال چه میبخشد بر جان دردمند من اغوشت در دامن سکوت غم افزایت اندوه خفته می دهد ازارم ان ارزوی گمشده می رقصد در پرده های مبهم پندارم پائیز ای سرود خیال انگیز پائیز ای ترانه محنت بار پائیز ای تبسم افسرده بر چهره طبیعت افسونکار بهانه های دنیا تو را از یاد من نخواهد برد من تو را در قلبم دارم نه در دنیا !!!! توسط سلنا تنهايي ريشه ي تمامي گناهان و دردهاست ,
چوپان را " تنهايي " دروغگو كرد....... توسط سلنا حق با کشیش ها بود گالیله!!!
زمین آنقدرها هم گرد نیست ... باور کن …....! هر کس میرود دیگر باز نمیگردد ….....!!! توسط تیلور
اینجـــــا زمیــن استــــ.... یادت که نرفته ... زمــــیـن گرد استــــ آهــــــــــــــای.....تویـےکه مــــرا دور زدے.... فردا به خودمـ خــــــواهے رسید...!!! حـــال و روزت دیدنـــی ست... توسط سلنا
مى خواهى بروى ؟ بهانه مى خواهى ؟ بگذار من بهانه را دستت دهم ، برو و هرکس پرسید بگو لجوج بود همیشه سرسختانه عاشق بود! بگو فریاد مى کرد همه جا فریاد مى کرد که فقط مرا مى خواهد! بگو دروغ مى گفت مى گفت هرگز ناراحتم نکردى! بگو درگیر بود همیشه درگیر افسون نگاهم بود! بگو بی احساس بود به همه فریادها ، توهین ها و اخمهایم فقط لبخند میزد! بگو او نخواست نخواست کسى جز من در دلش خانه کند ... ! توسط تیلور
توسط تیلور
توسط تیلورتوسط سلنا
توسط سلنا
خدايا...!
جاي سوره اي به نام "عشق" در "قرآنت" خاليست
كه اين گونه آغاز گردد:
و قسم به روزي كه"قلبت" را ميشكنند و جز"خدايت"
مرهمي نخواهي يافت...!!!
هــَرکـَسي ...
بـه سـَهمـه خود ...
ازدُنيـا چـيزي بـَرميدارد ...
مـَن ازدُنيـا دست بـَرداشتـه ام ...
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |